منم زینب اسیر دست پستان
گرفتار به چنگ بت پرستان
چه غم هائی که من در سینه دارم
دلی سوزان تر از مدینه دارم
منم زینب گلاب جان زهرا
گرفتم پرورش از خوان زهرا
منم زینب که روزی مادر ی داشت
دری داغش میان قلب او کاشت
همان که داغ مادر را کشیده
همان از کودکی قدش خمیده
همان که کرده این دنیا به او پُشت
همان که مادرش را میخ در کُشت
همان شیر از تن زهرا مکیدم
من از زهرا مصیبت راچشیدم
منم زینب که مادر زینتم داد
مرا ام المصائب سیرتم داد
وجودم جان من از خون زهراست
دل بی طاقتم مجنون زهراست
من از ذریة پاک نبی ام
من آن دردانة بابا علیم