آسمان خشک ولی زرد مثال لب عباس
ز طوفان بلا خم بشد این ساقۀ زیبای گل یاس
صدای نفس حضرت ساقی
برانداخته از شور همان زمزمه باقی
درختان همه از ماتم این ساقی تشنه
به سروسینه زنندو شکنند آن همۀ شاخۀ خودرا
و به زیر قدم حضرت زهرا
که بیامد به عزای علم میر علمدار کربلا
بریزند چو خزان برگ هارا را
وزمین لطمه زنان...
خون فشان شد ازین برگ درختان
و تلاطم شده در مهریۀ حضرت زهرا
و خدا پرچم مشکی غم انداخته بر صورت دنیا
همه در ارض و سما لطمه زنان
دم بگرفتست قیامت
که ای اهل حرم میرو علمدار نیامد
و ز لب تشنگی حضرت ساقی
خشک گشته چو گلویم , چونان محشر باقی
و به گلبرگ گرفتست نمی آب همان سرخ عقاقی
ابر هم شد خجل از حضرت ساقی
که چرا آب نداریم
علت خشکی لبها، همین است
مشک بی آب علمدار, زمین است
و ازین شر شر مستانۀ آب ز مشکست که غمین است....
آسمان زرد...هواسرد...دل مرد علمدار پر از درد بگیرد
و درین بهبۀ ارض و سما ناگهان زمزمۀ مادرساقی
برانداخته ازشورهمان زمزمه باقی که:
ای اهل حرم میرو علمدار نیامد...